سوار قرمزپوش. سواری که لباس او سرخ باشد، کنایه از جگر است و آن ازجمله آلات اندرونی انسان و حیوانات دیگر باشد و بعربی کبد خوانند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). مرحوم وحید در حاشیۀ مخزن الاسرار سرخ سوار را قلب صنوبری حیوانی و لعل قبا را جگر معنی کرده است: سرخ سواری به ادب پیش او لعل قبایی ظفراندیش او. نظامی (مخزن الاسرار چ 3 ص 51)
سوار قرمزپوش. سواری که لباس او سرخ باشد، کنایه از جگر است و آن ازجمله آلات اندرونی انسان و حیوانات دیگر باشد و بعربی کبد خوانند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). مرحوم وحید در حاشیۀ مخزن الاسرار سرخ سوار را قلب صنوبری حیوانی و لعل قبا را جگر معنی کرده است: سرخ سواری به ادب پیش او لعل قبایی ظفراندیش او. نظامی (مخزن الاسرار چ 3 ص 51)
سرخ رو. که چهرۀ او سرخ باشد: یعنی ز صبح صادق انعام شمس دین از شرم سرخ روی شفق وار میروم. خاقانی. در بوستانسرای تو بعد از تو کی بود خندان انار و تازه به وسرخ روی سیب. سعدی. مرد را شرم سرخ روی کند خلق را خوب خلق و خوی کند. اوحدی. هرکس از اهل آبه که اورا بینی سرخ روی و ازرق چشم. (تاریخ قم ص 81). ، سرفراز. مباهی. خرسند. خوشحال. خرم. فخرکننده. نازان: خان را به خانه بازفرستاد سرخ روی با خلعت و نوازش و با ایمنی بجان. فرخی. زیرا که سرخ روی برون آمد هرکو به پیش حاکم تنها شد. ناصرخسرو. و من بنده بدان مسرور و سرخ روی گشتم. (کلیله و دمنه). گر نگوید بدل مرادش هست که سوی خانه سرخ روی رود. سوزنی. بهمه حال اسیری که ز بندی برهد سرخ روتر ز امیری که گرفتار آید. سعدی
سرخ رو. که چهرۀ او سرخ باشد: یعنی ز صبح صادق انعام شمس دین از شرم سرخ روی شفق وار میروم. خاقانی. در بوستانسرای تو بعد از تو کی بود خندان انار و تازه به وسرخ روی سیب. سعدی. مرد را شرم سرخ روی کند خلق را خوب خلق و خوی کند. اوحدی. هرکس از اهل آبه که اورا بینی سرخ روی و ازرق چشم. (تاریخ قم ص 81). ، سرفراز. مباهی. خرسند. خوشحال. خرم. فخرکننده. نازان: خان را به خانه بازفرستاد سرخ روی با خلعت و نوازش و با ایمنی بجان. فرخی. زیرا که سرخ روی برون آمد هرکو به پیش حاکم تنها شد. ناصرخسرو. و من بنده بدان مسرور و سرخ روی گشتم. (کلیله و دمنه). گر نگوید بدل مرادش هست که سوی خانه سرخ روی رود. سوزنی. بهمه حال اسیری که ز بندی برهد سرخ روتر ز امیری که گرفتار آید. سعدی
نام طایفه ای است. نژاد سرخ. یکی از نژادهای پنجگانه بشر. هندیان آمریکای شمالی. وجه تسمیۀ آنان بدین نام آن است که ایشان پوست بدن خود را با گل سرخ رنگ میکنند. رنگ بدنشان بیشتر خرمایی است. آنان به قبایل متعدده تقسیم شده اند و بسیار جنگجو و در شکار ماهر و در سواری زبردست هستند و زندگی سختی را در میان جنگلها ادامه میدهند. پس از آنکه با کمال یأس مدتها با اروپاییان جنگیدند عاقبت آرام گرفتند و در منطقۀ هندی در مغرب امریکای شمالی مستقر گردیدند. (یادداشت محمد معین)
نام طایفه ای است. نژاد سرخ. یکی از نژادهای پنجگانه بشر. هندیان آمریکای شمالی. وجه تسمیۀ آنان بدین نام آن است که ایشان پوست بدن خود را با گل سرخ رنگ میکنند. رنگ بدنشان بیشتر خرمایی است. آنان به قبایل متعدده تقسیم شده اند و بسیار جنگجو و در شکار ماهر و در سواری زبردست هستند و زندگی سختی را در میان جنگلها ادامه میدهند. پس از آنکه با کمال یأس مدتها با اروپاییان جنگیدند عاقبت آرام گرفتند و در منطقۀ هندی در مغرب امریکای شمالی مستقر گردیدند. (یادداشت محمد معین)
نوعی از جامه ها و این هندی است و اصلش گرب سوت. گرب به معنی میان و سوت بمعنی ریسمان یعنی جامۀ ابریشمی که پود آن ریسمان بود. ظاهراً فارسیان بجهت قرب مخرج ’با’ را به میم بدل کرده اند یا غلط ایشان است. محسن تأثیر: سخن تند از قماش لفظ بی مضمون نمیگردد که گرمی از لباس گرم سوت افزون نمیگردد. و له: همچو مهر از دل گرم است تن آسانی ما گرم سوت است به تن جامۀ عریانی ما. (آنندراج)
نوعی از جامه ها و این هندی است و اصلش گرب سوت. گرب به معنی میان و سوت بمعنی ریسمان یعنی جامۀ ابریشمی که پود آن ریسمان بود. ظاهراً فارسیان بجهت قرب مخرج ’با’ را به میم بدل کرده اند یا غلط ایشان است. محسن تأثیر: سخن تند از قماش لفظ بی مضمون نمیگردد که گرمی از لباس گرم سوت افزون نمیگردد. و له: همچو مهر از دل گرم است تن آسانی ما گرم سوت است به تن جامۀ عریانی ما. (آنندراج)